تو که رفتی ، آسمونم ، دیگه هیچ رنگی نداره
نه که رنگی نداره ، بودنِ تو معنی داره
تو که رفتی ، آسمون ، غم رو دلش سنگینی کرد
تازه با رفتنِ تو ، بودنتو ، معنی می کرد
تو که رفتی ، دلِ آسمون ، همش بارونی بود
هق هقِ گریه ی اون ، بازم برام نشونی بود
تو که رفتی ، تا ابد جات خالیه توی خونه
می دونی ، وقتی که نیستی ، خونه هم یه زندونه
تو که رفتی ، دیگه اینجا ، همیشه سوت و کوره
می دونم ، رفتی سفر ، فاصلمون خیلی دوره
تو که رفتی ، دیگه عادتم شده تنها شدن
تویِ تاریکیِ خونه ، خوبی ها منها شدن
تو که رفتی ، دیگه شادی ، پر کشید از تو خونه
توی این مسابقه ، فِک می کنه برد زمونه
تو که رفتی و ، با رفتنت ، مسیح تو زندونه
روز گار از سر ناچاری ، فقط می گذرونه
یک هفته بعد از مرگ برادرم در پنجم بهمن ماه سال ۱۳۷۹ بعد از دوهفته در بیستم بهمن ماه بالاخره نوشته های من با این نوشته شکل شعر به خودش گرفت امیدوارم دوستان گلم با نظرات و پیشنهادات خودشون در هر چه بهتر شدن نوشته هام کمکم کنند .......ارادتمند